زمانی که روز ها تمام میشوند و چشمانم با تاریکی دنیا خو میگیرد،در سرم نسیم خنکی به جریان میاُفتد،نفس عمیق میکشم،شش هایم شاب میشوند.
از پشت پلک های بسته ام میتوانم سوسو زدن ستاره ها را لمس کنم.آرامش شب چنان دلپذیر است که حاضرم روز هایم را به حراج بگذارم برای لطافت و آرامش چند شبی.
چه دلچسب است سفر نسیم شبانگاهی در مشامم،چه غمناک است زندگی،چه بغض لانه کرده در گلویم،تلخ لبخندی میزنم.
میگی مهم نیس...برچسب : نویسنده : negar191380 بازدید : 100